پایگاه اینترنتی شهید ایرج خسروی

خاطرات و آثار شهید عبدالله (ایرج) خسروی از شهدای دلاور بروجرد لرستان

پایگاه اینترنتی شهید ایرج خسروی

خاطرات و آثار شهید عبدالله (ایرج) خسروی از شهدای دلاور بروجرد لرستان

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

تابستان امسال مادر شهید عبدالله (ایرج) خسروی به فرزند شهیدش ملحق شد و صدها خاطره ی ماندگار از این شهید را با خود به دیار باقی برد... ناز شست کم کاری های نهاد های مسئول ثبت خاطرات این شهدای مظلوم لرستان... کاش فرصتی بود و مستند داستانی این شهید بزرگوار تهیه شده و چشم و چراغ راه جوانان دیار لرستان می شد

در کلیپ کوتاه زیر مادر شهید عبدالله خسروی از فرزند شهیدش می گوید، مصاحبه زیر در نوروز ۹۱ در منزل پدری شهید خسروی انجام شده است.


جا داره یادی هم بکنیم از مرحوم محمد مهدی حسنی گودرزی که پایه گذار اصلی سایت شهید خسروی بودند و در جمع آوری مطالب عمده ی زحمت با ایشون بود. خداوند در جوار این شهید بزرگوار مهمانشان بفرماید...

مادر شهید عبدالله خسروی


فیلم مصاحبه ی کوتاه با مادر شهید خسروی که به زحمت ایشان با این کهولت سن راضی به انجام آن شدند را اینجا ملاحظه بفرمایید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۴۰
محسن بهرامی

خاطرات زیر از پدر بزرگوار شهید خسروی حاج احمد خسروی به دست ما رسیده است که تقدیم می گردد.

حاج احمد خسروی بیست و نه سال بعد از شهادت فرزندشان در نوروز 1390 به دیار باقی شتافتند....

احمد حسروی

شیرینی اولیا رو نمی خورم....

در مدرسه ی ششم بهمن جلسه اولیا و مربیان ما را دعوت کردند ، جلو آمد و مقابل درب اتاق جلسه ایستاد . من از او خواستم که بیاید و بین اولیا بنشیند . وقتی شیرینی آوردند و توزیع کردند بهش گفتم بخور پسر جان. گفت ممنون پدرجان دوست ندارم . بعدها که ازش سوال کردم چرا شیرینی نخوردی . گفت آخه مال کی را بخورم؟ شیرینی ها برای اولیا بود.


ولخرج نبود...

اغلب وقتی می آمد پول توجیبی می خواست  حتی اگر پنچ ریال هم بهش می دادم قانع بود و برای بیشتر گرفتن حرفی نمیزد. ولخرج نبود. گاهی حتی برای اینکه چیزی براش بخرم باید ازش می پرسیدم تا تمایش رو بفهمم.  مثلا می گفتم بابا می خواهی برایت بستنی بگیرم؟  می گفت بگیرید پدر جان ممنون.


ابزار تمدن اجنبی رو دوست نداشت...

اون زمان لباس مردم کت و شلوار و کراوات بود. لباسی که از بازار می گرفتیم کراوات داشت  ولی ایرج بدش می اومد . می گفت از ابزار تمدن اجنبی یعنی کروات بیزارم .


برد و به صاحبش داد...

یک روز منزل که آمدم دیدم یکی از این سازهای ملودیکا که مال دوستش بود رو آورده خانه و در طبقه بالا داره باهاش می نوازه . ازش پرسیدم اینو از کجا آوردی پسر؟ . گفت مال دوستمه . بهش گفتم این کار صحیح نیست اینا مال کساییه که دنبال موسیقی و این حرفها هستند . اول معذرت خواست  بعدش هم  ملودیکا را برد داد به صاحبش .


حب دنیا می گیردمت...

 سال ۵۸ رفتم مکه برای حج . از مکه یه کت و شلوار، یه کیف سامسونت و یه ساعت مچی براش خریدم وقتی که کت رو بهش دادم  گفت این فرانسوی است و من اینو نمی پوشم تازه این نوئه اگر بپوشمش حب دنیا منو میگیره و از خدا بیخبر می شوم . می خواهم علی وار زندگی کنم .

از گرفتن کیف سامسونت هم تو دستش امتناع می کرد. بهش گفتم الان دست نگیر ولی وقتی که دکتر شدی چکار می خواهی بکنی ؟ اون موقع که دیگه باید سامسونت دست بگیری؟. گفت. میرم دهات و به افراد ضعیف کمک می کنم اگر هم مطب باز کردم می گم مریضا فقط ۵ ریال بابت ویزیت بدن (آنهم واسه کاغذ نسخه ) .


کسی نیست پیکرها رو بفرسته عقب...

وقتی جبهه غرب بود به کرمانشاه رفتم و ازش گلایه کردم که چرا به ما سر نمی زنی؟ می گفت پدرجان من هر روز یک تریلی پیکر شهدا  برای خانواده ها جمع می کنم و می فرستم خونه هاشون. مردم منتظر جووناشون هشتند، اگر عقب بیام کسی نیست این پیکرها رو به دست خانواده هاشون برسونه.


شما هم باید بیایید...

 وقتی امام فرمان داد که کردستان آزاد شود ایشان در باختران و کردستان بود خودم ایشان را با شهید محمد بروجردی دیدم که به ایشون و همراهانشون می گفت که فردا می ریم سنندج شما هم باید بیائید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۷ ، ۱۶:۳۱
محسن بهرامی