پایگاه اینترنتی شهید ایرج خسروی

خاطرات و آثار شهید عبدالله (ایرج) خسروی از شهدای دلاور بروجرد لرستان

پایگاه اینترنتی شهید ایرج خسروی

خاطرات و آثار شهید عبدالله (ایرج) خسروی از شهدای دلاور بروجرد لرستان

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

از خمس و زکاتی که رسیده به فقرا مژدگانی نمی گیرم...
یک روز از دبیرستان که اومد خانه  همراهش کیفی بود که تو مسیر اومدن پیداش کرده بود . کیف را به من داد تا  جای امنی نگهش دارم به مردم محله نیز سفارش کرده بود اگر صاحبش پیدا شد خبرش کنند تا کیف را تحویل صاحبش دهد . بعد از مدتی سید نیازمندی درب منزلمان آمد و سراغ کیف را گرفت. همین موقع ایرج نیز از دبیرستان رسید  و به من گفت تا کیف را بهش بدهم . داخل کیف علاوه بر مقدار قابل توجهی پول کمی کوپن هم بود . صاحب کیف وقتی کیف را دید بسیار خوشحال شد و حتی سعی داشت مبلغ ۵۰ تومان به ایرج مژدگانی بدهد . اما ایرج نگرفت. به او گفتم مادر چرا نگرفتی؟ . گفت مادر . این پول را بنده خدا به عنوان خمس و زکات حق سادات نیازمند گرفته حالا من بیایم از او پول مژدگانی قبول کنم ؟

پرچم سبز روی صورت نوزاد...
از نکات جالب در مورد ایرج این بود که قبل از تولدش خواب دیدم پرچم سبزی روی صورت این نوزادیه که می خواهد متولد بشه. 

تا به هوش آمد گفت یا علی...
چهار سالش بود که وسط بازی افتاد تو حوض حیاط خانه وقتی بیرونش آوردیم از هوش رفته بود. تا به هوش آوردیمش گفت یا علی که برای همه مان عجیب و جالب بود.

از فامیلهای سید هستیم...
در زمان انقلاب دنبالش بودند که بگیرنش، خواب دیدم خانمی آمد منزل ما که روبند داشت – به بچه ها گفتم خانم آمده چرا پذیرایی نکردید؟ اون خانم فرمودند ما نیامده ایم برای پذیرایی  ما آمدیم بشما سر بزنیم  ما از فامیلهای سید هستیم...

رفتنش بهتره...
وقتی رفتیم  تهران سر قبر آیت الله طالقانی ایرج از من پرسید: مامان دلم شکسته دعا کن که من شهید بشم – به او گفتم روله چرا شهید بشی؟  واجبه که شما تو دنیا باشی . گفت نه دنیا رفتنش بهتره .

صداشو کم می کنم...
عید که می شد بچه ها از پدرشان عیدانه می گرفتند . ایرج می گفت بابا این عیدی برا من کمه . می گفتم می خواهی چکار کنی می خوای چی بخری؟ می گفت می خواهم بروم نوار قرآن بخرم از آقای خورشیدی. همه اش قرآن و معارف و  پی اینکارها می گشت . شب که می شد ضبط صوت رو بالای سرش می گذاشت و  قرآن گوش می داد. بهش گفتم مادر همسایه ما راننده ماشین سنگینه شب باید راحت بخوابه. می گفت مادر من صدا را انقدر بلند نمی کنم که مزاحم اونها بشم . فقط می خواهم صدای قرآن را بشنوم.


پیامبر چوقا زیرش می انداخت...
یک روز کنارم خوابیده بود وقتی بیدار شد گفت مادر چرا موقع نماز  صبح بیدارم نکردی؟ . گفتم وقتی بیدار شدم آفتاب زده بود گفت پیامبر ما  چوقا (پوستین) زیرش پهن می کرد که راحت خوابش نبره که موقع اذان بیدار بشه چرا منو بیدار نکردید؟  بهش گفتم شرمنده ام دفعه بعد ایشالا یادم بود بیدارت می کنم.

با وجود بیماری شدید زنده ماند تا شهید شود...
معمولا اون زمان بچه ها سرخک در می آوردند  از بین می رفتند . حصبه روده ای می گرفتند از بین می رفتند . ایرج هم بیمار شد و مدت یکماه بستری بود ولی الحمد الله از بین نرفت قسمتش این بود ... خدا می خواست بماند تا به این مقام برساندش .

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۵۹
محسن بهرامی

تصاویر زیر بهار سال ۹۱ از مزار شهید بزرگوار عبدالله (ایرج) خسروی ثبت شده است.

برای شادی روح این بزرگوار و حشر ایشان در کنار اصحاب سیدالشهدا سلام الله علیه صلوات و فاتحه ای مرحمت فرمایید.

نمای دیگری از سنگ قبر مطهر شهید عبدالله خسروی در کنار سنگ قبر پسرعموی شهید بزرگوارشان

نمای دیگری از سنگ قبر مطهر شهید عبدالله خسروی در کنار سنگ قبر پسرعموی شهید بزرگوارشان

مزار مطهر شهید عبدالله خسروی

نمای دیگری از قبر مطهر شهید عبدالله خسروی

مزار مطهر شهید عبدالله خسروی

تصویری از مزار مطهر شهید عبدالله خسروی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۵۶
محسن بهرامی

مطلب زیر رو یکی از مخاطبین سایت بدون ذکر نام برای ما نوشتند که ازشون تشکر می کنیم و امیدواریم کاملتر و با جزئیات بیشتر و ذکر نام این لطفشون رو تکمیل بفرمایند:

لطفا شهید رو بهتر معرفی کنید آیا میدونستید ؟؟؟ شهید افسر ارتش و دانشجوی پزشکی ممتاز دانشگاه تهران بود و با وقوع جنگ از ستاد مشترک ارتش به تقاضای فرمانده کل سپاه مامور و در اختیار سپاه پاسداران قرار گرفت . نمیدونم چرا در سایت شما مطالبی به این مهمی نیست . ضمنا بعد از شهادت طبق مدارک مستند ایشان دکتر و سرلشکر شهید میباشند که اشاره ای به این موضوع نشده و شما بهتر بود عنوان سایت رو با شهید دکتر ایرج ( عبداله )خسروی زینت میدادید .
آیا میدونستید ؟؟؟
از مسئولیت هایی که داشت به خانواده چیزی نمی گفت بعنوان فرمانده اتومبیل و راننده داشت ( اون موقع ماشین فرمانده ها جیپ آهو بود) ولی با ماشین بیت المال به شهرستان خودش نمی رفت بلکه با مینی بوس و وسیله نقلیه عمومی گاها به خانه یشان و خانواده در بروجرد سر میزد . ایشان مسئول ستاد تخلیه شهدای غرب کشور و مسئول تعاون و بهداری ستاد سپاه غرب کشور ( منطقه ۷ ) استان های کرمانشاه – کردستان – ایلام – همدان بود و نزدیک به دوسال این ۴ استان رو نظارت و سرکشی میکرد و یه پاش هم تو جبهه بود . ایشان معاون شهید محمد بروجردی در ستاد سپاه غرب کشور یعنی معاونت تعاون و بهداری ستاد رو به عهده داشت تا اول اسفند ۶۰ ۱۳ . و همچنین امام جماعت یه بیمارستان هم تو کرمانشاه بودند . دست بخیر بود هر چی جقوق میگرفت بعنوان وام بلاعوض میداد به هم رزم ها و دانشجویانی که میخواستند ازدواج کنند .خیلی به ایتام علاقه داشت و یادم تا جایی که امکان داشت یکی از خواهراش رو که بچه یتیم داشت ساپورت میکرد . وقتی در اوایل اسفند سال ۶۰ با سپاه تسویه حساب کرد که دیگه بره سر کلاس درس پزشکی دانشگاه تهران پس ثبت نام دانشگاه گفته بودند بعد از ۱۳ فروردین سال ۶۱ دانشگاه باز گشایی میشود و شهید با توجه به اینکه قبلا نیروی ستادی سپاه بود یه جورایی اطلاع از انجام قریب الوقوع عملیات عید ۶۱ رو داشت ( فتح المبین ) یادم میاد در اون زمان دیگه با سپاه تسویه حساب کرده بود حتی چون فرمانده بود یک قبضه کلت کمری برتا داشت که اونهم تحویل داده بود و خلاصه دیگه سمتی در سپاه نداشت. در این زمان بعنوان یک بسیجی از لشکر محمد رسول ا… تهران اعزام شد به جبهه و در این زمان کوتاه شاید ۲ یا ۳ هفته در لشکر محمد رسول الله تهران هم رزمها ایشان را خوب شناختند واقعا قیافه نورانی با محبت – دوست داشتنی بی توجه به خوراک و مسایل دنیوی ایشان رو خیلی زود بعنوان یک شیخ دکتر میشناختند و شهید همت فرمانده لشگر درجه والایی برای ایشان قائل بوده از خصوصیات شیخ عبدا… با سواد – افسر ارتش – پزشکی حاذق با اینکه فارغ التحصیل نشده بود – عبد صالح -( موقع قنوت نماز گردنش رو کج میکرد )- صدای زیبا در موقع خواندن نماز و دعا از خصوصیت این شهید بزرگوار بود هر چی بگم کاملا قابل توصیف نیست ایشان مسلط به زبان انگلیسی – و حتی آشنا با موسیقی و مسلط به علوم اسلامی – با استفاده دقیق از منابع مطالعاتی ( قرآن – حدیث – کتابهای شهید مطهری و بهشتی – و کلی کتب اسلامی و اقتصادی و آشنا ایدئولوژی های دنیا )همه بسیجی های دور و برش رو در لشکر به فیض میرساند به نماز و خواندن قران توجه خاص داشت . شب عید نورانیت این شهید والا مقام داخل همرزم ها همه رو متحیر کرده بود . ( روحش شاد من که شرمنده این شهید هستم )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۰
محسن بهرامی