پایگاه اینترنتی شهید ایرج خسروی

خاطرات و آثار شهید عبدالله (ایرج) خسروی از شهدای دلاور بروجرد لرستان

پایگاه اینترنتی شهید ایرج خسروی

خاطرات و آثار شهید عبدالله (ایرج) خسروی از شهدای دلاور بروجرد لرستان

بسم الله الرحمن الرحیم

تابستان امسال مادر شهید عبدالله (ایرج) خسروی به فرزند شهیدش ملحق شد و صدها خاطره ی ماندگار از این شهید را با خود به دیار باقی برد... ناز شست کم کاری های نهاد های مسئول ثبت خاطرات این شهدای مظلوم لرستان... کاش فرصتی بود و مستند داستانی این شهید بزرگوار تهیه شده و چشم و چراغ راه جوانان دیار لرستان می شد

در کلیپ کوتاه زیر مادر شهید عبدالله خسروی از فرزند شهیدش می گوید، مصاحبه زیر در نوروز ۹۱ در منزل پدری شهید خسروی انجام شده است.


جا داره یادی هم بکنیم از مرحوم محمد مهدی حسنی گودرزی که پایه گذار اصلی سایت شهید خسروی بودند و در جمع آوری مطالب عمده ی زحمت با ایشون بود. خداوند در جوار این شهید بزرگوار مهمانشان بفرماید...

مادر شهید عبدالله خسروی


فیلم مصاحبه ی کوتاه با مادر شهید خسروی که به زحمت ایشان با این کهولت سن راضی به انجام آن شدند را اینجا ملاحظه بفرمایید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۴۰
محسن بهرامی

خاطرات زیر از پدر بزرگوار شهید خسروی حاج احمد خسروی به دست ما رسیده است که تقدیم می گردد.

حاج احمد خسروی بیست و نه سال بعد از شهادت فرزندشان در نوروز 1390 به دیار باقی شتافتند....

احمد حسروی

شیرینی اولیا رو نمی خورم....

در مدرسه ی ششم بهمن جلسه اولیا و مربیان ما را دعوت کردند ، جلو آمد و مقابل درب اتاق جلسه ایستاد . من از او خواستم که بیاید و بین اولیا بنشیند . وقتی شیرینی آوردند و توزیع کردند بهش گفتم بخور پسر جان. گفت ممنون پدرجان دوست ندارم . بعدها که ازش سوال کردم چرا شیرینی نخوردی . گفت آخه مال کی را بخورم؟ شیرینی ها برای اولیا بود.


ولخرج نبود...

اغلب وقتی می آمد پول توجیبی می خواست  حتی اگر پنچ ریال هم بهش می دادم قانع بود و برای بیشتر گرفتن حرفی نمیزد. ولخرج نبود. گاهی حتی برای اینکه چیزی براش بخرم باید ازش می پرسیدم تا تمایش رو بفهمم.  مثلا می گفتم بابا می خواهی برایت بستنی بگیرم؟  می گفت بگیرید پدر جان ممنون.


ابزار تمدن اجنبی رو دوست نداشت...

اون زمان لباس مردم کت و شلوار و کراوات بود. لباسی که از بازار می گرفتیم کراوات داشت  ولی ایرج بدش می اومد . می گفت از ابزار تمدن اجنبی یعنی کروات بیزارم .


برد و به صاحبش داد...

یک روز منزل که آمدم دیدم یکی از این سازهای ملودیکا که مال دوستش بود رو آورده خانه و در طبقه بالا داره باهاش می نوازه . ازش پرسیدم اینو از کجا آوردی پسر؟ . گفت مال دوستمه . بهش گفتم این کار صحیح نیست اینا مال کساییه که دنبال موسیقی و این حرفها هستند . اول معذرت خواست  بعدش هم  ملودیکا را برد داد به صاحبش .


حب دنیا می گیردمت...

 سال ۵۸ رفتم مکه برای حج . از مکه یه کت و شلوار، یه کیف سامسونت و یه ساعت مچی براش خریدم وقتی که کت رو بهش دادم  گفت این فرانسوی است و من اینو نمی پوشم تازه این نوئه اگر بپوشمش حب دنیا منو میگیره و از خدا بیخبر می شوم . می خواهم علی وار زندگی کنم .

از گرفتن کیف سامسونت هم تو دستش امتناع می کرد. بهش گفتم الان دست نگیر ولی وقتی که دکتر شدی چکار می خواهی بکنی ؟ اون موقع که دیگه باید سامسونت دست بگیری؟. گفت. میرم دهات و به افراد ضعیف کمک می کنم اگر هم مطب باز کردم می گم مریضا فقط ۵ ریال بابت ویزیت بدن (آنهم واسه کاغذ نسخه ) .


کسی نیست پیکرها رو بفرسته عقب...

وقتی جبهه غرب بود به کرمانشاه رفتم و ازش گلایه کردم که چرا به ما سر نمی زنی؟ می گفت پدرجان من هر روز یک تریلی پیکر شهدا  برای خانواده ها جمع می کنم و می فرستم خونه هاشون. مردم منتظر جووناشون هشتند، اگر عقب بیام کسی نیست این پیکرها رو به دست خانواده هاشون برسونه.


شما هم باید بیایید...

 وقتی امام فرمان داد که کردستان آزاد شود ایشان در باختران و کردستان بود خودم ایشان را با شهید محمد بروجردی دیدم که به ایشون و همراهانشون می گفت که فردا می ریم سنندج شما هم باید بیائید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۷ ، ۱۶:۳۱
محسن بهرامی
از خمس و زکاتی که رسیده به فقرا مژدگانی نمی گیرم...
یک روز از دبیرستان که اومد خانه  همراهش کیفی بود که تو مسیر اومدن پیداش کرده بود . کیف را به من داد تا  جای امنی نگهش دارم به مردم محله نیز سفارش کرده بود اگر صاحبش پیدا شد خبرش کنند تا کیف را تحویل صاحبش دهد . بعد از مدتی سید نیازمندی درب منزلمان آمد و سراغ کیف را گرفت. همین موقع ایرج نیز از دبیرستان رسید  و به من گفت تا کیف را بهش بدهم . داخل کیف علاوه بر مقدار قابل توجهی پول کمی کوپن هم بود . صاحب کیف وقتی کیف را دید بسیار خوشحال شد و حتی سعی داشت مبلغ ۵۰ تومان به ایرج مژدگانی بدهد . اما ایرج نگرفت. به او گفتم مادر چرا نگرفتی؟ . گفت مادر . این پول را بنده خدا به عنوان خمس و زکات حق سادات نیازمند گرفته حالا من بیایم از او پول مژدگانی قبول کنم ؟

پرچم سبز روی صورت نوزاد...
از نکات جالب در مورد ایرج این بود که قبل از تولدش خواب دیدم پرچم سبزی روی صورت این نوزادیه که می خواهد متولد بشه. 

تا به هوش آمد گفت یا علی...
چهار سالش بود که وسط بازی افتاد تو حوض حیاط خانه وقتی بیرونش آوردیم از هوش رفته بود. تا به هوش آوردیمش گفت یا علی که برای همه مان عجیب و جالب بود.

از فامیلهای سید هستیم...
در زمان انقلاب دنبالش بودند که بگیرنش، خواب دیدم خانمی آمد منزل ما که روبند داشت – به بچه ها گفتم خانم آمده چرا پذیرایی نکردید؟ اون خانم فرمودند ما نیامده ایم برای پذیرایی  ما آمدیم بشما سر بزنیم  ما از فامیلهای سید هستیم...

رفتنش بهتره...
وقتی رفتیم  تهران سر قبر آیت الله طالقانی ایرج از من پرسید: مامان دلم شکسته دعا کن که من شهید بشم – به او گفتم روله چرا شهید بشی؟  واجبه که شما تو دنیا باشی . گفت نه دنیا رفتنش بهتره .

صداشو کم می کنم...
عید که می شد بچه ها از پدرشان عیدانه می گرفتند . ایرج می گفت بابا این عیدی برا من کمه . می گفتم می خواهی چکار کنی می خوای چی بخری؟ می گفت می خواهم بروم نوار قرآن بخرم از آقای خورشیدی. همه اش قرآن و معارف و  پی اینکارها می گشت . شب که می شد ضبط صوت رو بالای سرش می گذاشت و  قرآن گوش می داد. بهش گفتم مادر همسایه ما راننده ماشین سنگینه شب باید راحت بخوابه. می گفت مادر من صدا را انقدر بلند نمی کنم که مزاحم اونها بشم . فقط می خواهم صدای قرآن را بشنوم.


پیامبر چوقا زیرش می انداخت...
یک روز کنارم خوابیده بود وقتی بیدار شد گفت مادر چرا موقع نماز  صبح بیدارم نکردی؟ . گفتم وقتی بیدار شدم آفتاب زده بود گفت پیامبر ما  چوقا (پوستین) زیرش پهن می کرد که راحت خوابش نبره که موقع اذان بیدار بشه چرا منو بیدار نکردید؟  بهش گفتم شرمنده ام دفعه بعد ایشالا یادم بود بیدارت می کنم.

با وجود بیماری شدید زنده ماند تا شهید شود...
معمولا اون زمان بچه ها سرخک در می آوردند  از بین می رفتند . حصبه روده ای می گرفتند از بین می رفتند . ایرج هم بیمار شد و مدت یکماه بستری بود ولی الحمد الله از بین نرفت قسمتش این بود ... خدا می خواست بماند تا به این مقام برساندش .

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۵۹
محسن بهرامی

تصاویر زیر بهار سال ۹۱ از مزار شهید بزرگوار عبدالله (ایرج) خسروی ثبت شده است.

برای شادی روح این بزرگوار و حشر ایشان در کنار اصحاب سیدالشهدا سلام الله علیه صلوات و فاتحه ای مرحمت فرمایید.

نمای دیگری از سنگ قبر مطهر شهید عبدالله خسروی در کنار سنگ قبر پسرعموی شهید بزرگوارشان

نمای دیگری از سنگ قبر مطهر شهید عبدالله خسروی در کنار سنگ قبر پسرعموی شهید بزرگوارشان

مزار مطهر شهید عبدالله خسروی

نمای دیگری از قبر مطهر شهید عبدالله خسروی

مزار مطهر شهید عبدالله خسروی

تصویری از مزار مطهر شهید عبدالله خسروی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۵۶
محسن بهرامی

مطلب زیر رو یکی از مخاطبین سایت بدون ذکر نام برای ما نوشتند که ازشون تشکر می کنیم و امیدواریم کاملتر و با جزئیات بیشتر و ذکر نام این لطفشون رو تکمیل بفرمایند:

لطفا شهید رو بهتر معرفی کنید آیا میدونستید ؟؟؟ شهید افسر ارتش و دانشجوی پزشکی ممتاز دانشگاه تهران بود و با وقوع جنگ از ستاد مشترک ارتش به تقاضای فرمانده کل سپاه مامور و در اختیار سپاه پاسداران قرار گرفت . نمیدونم چرا در سایت شما مطالبی به این مهمی نیست . ضمنا بعد از شهادت طبق مدارک مستند ایشان دکتر و سرلشکر شهید میباشند که اشاره ای به این موضوع نشده و شما بهتر بود عنوان سایت رو با شهید دکتر ایرج ( عبداله )خسروی زینت میدادید .
آیا میدونستید ؟؟؟
از مسئولیت هایی که داشت به خانواده چیزی نمی گفت بعنوان فرمانده اتومبیل و راننده داشت ( اون موقع ماشین فرمانده ها جیپ آهو بود) ولی با ماشین بیت المال به شهرستان خودش نمی رفت بلکه با مینی بوس و وسیله نقلیه عمومی گاها به خانه یشان و خانواده در بروجرد سر میزد . ایشان مسئول ستاد تخلیه شهدای غرب کشور و مسئول تعاون و بهداری ستاد سپاه غرب کشور ( منطقه ۷ ) استان های کرمانشاه – کردستان – ایلام – همدان بود و نزدیک به دوسال این ۴ استان رو نظارت و سرکشی میکرد و یه پاش هم تو جبهه بود . ایشان معاون شهید محمد بروجردی در ستاد سپاه غرب کشور یعنی معاونت تعاون و بهداری ستاد رو به عهده داشت تا اول اسفند ۶۰ ۱۳ . و همچنین امام جماعت یه بیمارستان هم تو کرمانشاه بودند . دست بخیر بود هر چی جقوق میگرفت بعنوان وام بلاعوض میداد به هم رزم ها و دانشجویانی که میخواستند ازدواج کنند .خیلی به ایتام علاقه داشت و یادم تا جایی که امکان داشت یکی از خواهراش رو که بچه یتیم داشت ساپورت میکرد . وقتی در اوایل اسفند سال ۶۰ با سپاه تسویه حساب کرد که دیگه بره سر کلاس درس پزشکی دانشگاه تهران پس ثبت نام دانشگاه گفته بودند بعد از ۱۳ فروردین سال ۶۱ دانشگاه باز گشایی میشود و شهید با توجه به اینکه قبلا نیروی ستادی سپاه بود یه جورایی اطلاع از انجام قریب الوقوع عملیات عید ۶۱ رو داشت ( فتح المبین ) یادم میاد در اون زمان دیگه با سپاه تسویه حساب کرده بود حتی چون فرمانده بود یک قبضه کلت کمری برتا داشت که اونهم تحویل داده بود و خلاصه دیگه سمتی در سپاه نداشت. در این زمان بعنوان یک بسیجی از لشکر محمد رسول ا… تهران اعزام شد به جبهه و در این زمان کوتاه شاید ۲ یا ۳ هفته در لشکر محمد رسول الله تهران هم رزمها ایشان را خوب شناختند واقعا قیافه نورانی با محبت – دوست داشتنی بی توجه به خوراک و مسایل دنیوی ایشان رو خیلی زود بعنوان یک شیخ دکتر میشناختند و شهید همت فرمانده لشگر درجه والایی برای ایشان قائل بوده از خصوصیات شیخ عبدا… با سواد – افسر ارتش – پزشکی حاذق با اینکه فارغ التحصیل نشده بود – عبد صالح -( موقع قنوت نماز گردنش رو کج میکرد )- صدای زیبا در موقع خواندن نماز و دعا از خصوصیت این شهید بزرگوار بود هر چی بگم کاملا قابل توصیف نیست ایشان مسلط به زبان انگلیسی – و حتی آشنا با موسیقی و مسلط به علوم اسلامی – با استفاده دقیق از منابع مطالعاتی ( قرآن – حدیث – کتابهای شهید مطهری و بهشتی – و کلی کتب اسلامی و اقتصادی و آشنا ایدئولوژی های دنیا )همه بسیجی های دور و برش رو در لشکر به فیض میرساند به نماز و خواندن قران توجه خاص داشت . شب عید نورانیت این شهید والا مقام داخل همرزم ها همه رو متحیر کرده بود . ( روحش شاد من که شرمنده این شهید هستم )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۰
محسن بهرامی

مستند نشان سرخ دلیری به همت دانشگاه علوم پزشکی ارتش جمهوری اسلامی ایران و وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی با تحقیق و پژوهش و کراگردانی برادر امیر فرهنگ لطفی سال گذشته تهیه و در جشنواره فرهنگی دانشجویان علوم پزشکی کشور در ارومیه به نمایش درآمده است. به عنوان عضو کوچکی از خانواده ی این شهید و از طرف سایت این شهید بزرگوار قدردان  زحمات این برادر عزیز و همکاران ایشان در ساخت این مستند هستیم. امیدواریم به زودی مستندهای حرفه ای تری از این شهید بزرگوار ساخته شود.

این مستند سی و پنج دقیقه ای را می توانید در ادامه دانلود فرمایید. خبر پخش این مستند را اینجا و اینجا مشاهده فرمایید.

برای دانلود مستند با ذکر صلوات و دعا برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفدا و پایداری امام خامنه ای و ملت مسلمان ایران در مسیر تحقق اسلام ناب محمدی اینجا کلیک فرمایید.


مستند نشان سرخ دلیری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۰۵
محسن بهرامی

جهت حفظ آثار و مدارک مربوط به شهید عبدالله خسروی برای نسل های آینده در این قسمت تصویر اسناد مربوط به این شهید قرار داده می شود.


سند انتقال شهید عبدالله خسروی از ارتش جمهوری اسلامی ایران به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سند انتقال شهید عبدالله خسروی از ارتش جمهوری اسلامی ایران به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۱۴
محسن بهرامی

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون. همه از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم.
کلام قرآنی فوق را به عنوان یک بنده ذلیل خدا از شما می‌خواهم که همین‌طور سرسری مثل روزنامه خواندن ،نخوانید و رد شوید و با تکان دادن سر تایید کنید. من هم اوایل هر وقت از میان دوستان و برادران و همرزمان و سایر برادران عزیز پاسدار و روحانیان ارزشمند در بارگاه الهی فردی این دار فانی را وداع یا رحلت یا به فوز عظیم شهادت نایل و دیار را ترک می‌گفتند، فقط با یک جمله قرآنی فوق بسنده کرده و دیگر هیچ و حال این که خود این چند کلام دنیایی مفهوم و منظور دارد.

مزار مطهر شهید عبدالله خسروی

ای عزیزان که این چند سطر را می‌خوانید، شما را به وحدانیت خدا سوگند می‌دهم که در حول و حوش این کلام خدا کمی نظر کنید، تفکر کنید. تفکر کنید که به قول مولی علی (ع) که می‌گوید: رحمت خدا بر کسی که بداند و تفکر کند که از کجا آمده و برای چه چیزی آمده و به کجا می‌خواهد برود. باز هم بنا به گفته شاید رسول‌ا… باشد که یک ساعت تفکر و فکر کردن درباره زندگی و خدا و معاد برابر است با ۶۰ سال عبادت کردن. خداوند انشا ا… توفیق بدهد که چشم و دل همه ما باز شود و حقایق عالم را آن طور که هست، ببینیم.
سلام بر شما خانواده عزیزم، الان که این وصیت‌نامه را می‌نویسم، ساعت حدود ۱۰/۱۰ دقیقه شب عید است و همه بچه‌ها مشغول‌اند به کاری و خود را آماده می‌کنند تا انشا ا… اگر فرمان حرکت برسد، با عزمی راسخ و با قلبی مطمئن از پیروزی به طرف هدف‌های مورد نظر حرکت کنند. در این که امام زمان (عج) فرماندهی این عملیات را به عهده خواهد داشت، کوچکترین شکی که دلیل بر ضعف ایمان و بی‌اعتقادی باشد، نیست. بعضی از برادران با حال و پر شوری مشغول دعای توسل ائمه معصومین (ع) هستند و من به حال آنها غبطه می‌خورم. معلوم نیست تا ۲۴ ساعت دیگر در کجایم،‌ در روی زمین یا در پیش خدای تبارک و تعالی، البته اگر خدا بندگان گنهکاری مثل من را بپذیرد. «انسان ناخودآگاه به یاد شب عاشورا می‌افتد و حال معنوی که در قیام حسین بن علی (ع)».
همه بچه‌ها خوشحال‌اند و دلها در تپش که آیا خدا به ما منت می‌گذارد و ما را هم انتخاب کند و پیش خود ببرد؟ گویی می‌خواهند به مناسبت نوروز به مهمانی صاحبی
پر ارج و والامقام بروند و واقعاً خوشی کنند.

پدر و مادر و برادران و خواهران عزیزم، سلام و رحمت خدا بر شما باد، چقدر دوست داشتم که پس از دو سال،‌ امسال عید پیش شما باشم،‌ ولی از شما چه پنهان که عشقی مرا به اینجا کشانید که مافوق تمام علایقم به دنیا بود و آن دوستی و رسیدن و نزدیکتر شدن به خداوند متعال بود.
مادر عزیزم، می‌دانم خیلی ناراحتی ولی این حال یک زن مسلمان پیرو حضرت زینب (س) که برادر،‌ فرزندان عزیز و دلبندش را پیش رویش تکه تکه کردند و علی اصغر شش ماهه برادرش را با لب تشنه در بغل امام حسین غرق در خون کردند، علی اکبر و ابوالفضل و سایر عزیزانش با چه وضع ناراحت کننده به شهادت رسانیدند و زینب (ع) ناظر بر تمام این مسایل بود،‌ ولی نه تنها ناراحت نشد،‌ بلکه پیکر عزیزان خود، یعنی حسین را در گودال قتلگاه کربلا روی دست گرفت و بلند کرد و گفت خدایا این قربانی را از ما بپذیر. مادر عزیزم، هیچکس در دنیا به درد تو نمی‌خورد. توجهت به خدا باشد و پسران دیگرت را هم تشویق کن در راه امام حسین (ع) قدم نهند و حتی در راه آن حضرت شهید شوند.
امام خمینی عزیز، این روح خدا در روی زمین در حکم حسین زمان ماست و احتیاج به کمک دارد. نکند خدای نکرده ما هم مثل مردم کوفه شویم و این عزیز خدا را تنها بگذاریم. بیاییم و عزت بگیریم و جان خود را با هم در این راه برای پیروزی و سربلندی اسلام فدا کنیم و در این راه اگر در دنیا پیروز شویم که جای خوشحالی است و اگر هم شهید شویم که پیروزی و فوزی عظیم است و این راه شکست ندارد.
حقیقی را باید بگویم و آن این است که به قول یکی از برادران شهیدمان این واقعاً برای خانواده‌های مسلمان، خصوصاً خانواده خودم شک است که تا به حال خونی و شهیدی در راه اسلام و انقلاب نداده است. نظرتان فقط پیش خدا باشد.
پدر عزیزم، شما هم ارزش‌ها و عواطف پدری را زیر پا بگذار و سرت را بالا بگیر که توانسته‌ای فرزند خود را در راه خدا تقدیم کنی. شما را به خدا تا می‌توانید برای آخرت‌تان توشه جمع کنید و سعی کنید دنیا را بر خود سخت نکنید و دیگران را به این امر توصیه کنید و با اتفاق نهانی و دستگیری یتیمان فقط به خاطر خدا می‌‌توانید برای آخرت توشه خوبی باشد و انشا ا… الله که مرا حلال کنید.
برای من دعا کنید، چرا که دعای پدر بزرگترین کمک برای راحتی ارواح در عالم برزخ می‌باشد و وسیله تقرب خود فرد به خداوند تعالی است.
خواهران عزیزم را به صبر و تقوای اسلامی می‌خوانم و از آنها انتظار دارم که مسایل اسلام را تا حد توانایی در زندگی‌شان پیاده کنند. قدری راجع به حالات حضرت زهرا (ع) در زندگی ایشان و سایر زن‌های مسلمان کسب اطلاعات کنید و راجع به حالات حضرت زهرا (ع) در زندگی ایشان و سایر زن‌های مسلمان اطلاعات کسب کنید و سعی کنید الگویتان باشد. امیدوارم مرا حلال کنید.

برادران عزیزم، خصوصاً (کوچکتر از نظر سنی از خودم، ولی از نظر فکری بزرگتر) نگذارید اسلحه من زمین بماند و خمینی عزیز بی‌یاور شود و این کار را حتماً‌ توام با کتب اسلامی و عمل به آن انجام دهید. بدین معنی که هم جهاد اکبر را انجام دهید، یعنی مبارزه با نفس خود را که بزرگترین دشمن انسان است و دیگر مبارزه با دشمنان خدا، یعنی جهاد اصغر. امیدوارم که مرا ببخشید به خاطر این که زمانی که در جهالت بودم، گاهی اوقات با شما دعوا می‌کردم و حتی شاید شما را کتک زده‌ام، ولی خدا می‌داند که فقط جنبه‌ خوبی شما را در نظر داشته‌ام، اما به خاطر ندانستن راه صحیح جهت صحبت و ارشاد شما مجبور شدم بعضی اوقات روی شما دست بلند کنم. شاید جایی از بدنتان سرخ یا کبود شده باشد، مرا ببخشید و حلال نمایید. به خدا بگروید و مرا عفو نمایید، چون هنوز به زنگار دنیا آلوده‌ نشده‌اید، دعایتان در درگاه خدا مستجاب می شود و شما فرشته‌های خدایید در روی زمین. برایم دعا کنید.
پدر در مورد مسایل عبادی در این چند سال که در تهران بوده‌ام نمازم را کامل می‌خواندم، ولی با فتوای اخیر امام در مورد بلاد کبیره،‌ تمام این نمازها را باید ادا کنم که فکر می‌کنم سه سال و نیم باشد. بدون نماز صبح و مغرب و یک سال و نیم هم عبادت واجب من مربوط به اوایل تکلیف بر گردنم هست، اینها را خودتان بخوانید یا به کسی بدهید تا بجا آورد. از همه دوستان و آشنایان برایم حلالی طلب کنید. بیشتر از همه چیز دعا، دعا، دعا که خیلی مهم است. با التماس دعا، عبد ا… خسروی . یکی از جبهه‌های دزفول، والسلام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۵۷
محسن بهرامی

شهید ایرج خسروی در سال ۱۳۳۸ در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود . وی پنچمین فرزند خانواده بود . هنگام تولد صورت نورانی این فرزند شور و شوق فراوانی را در فضای خانواده بوجود اورده بود . شهید خسروی در سال ۱۳۴۲ راهی دبستان شد و پس از شش سال با گرفتن مدرک ششم راهی دبیرستان گردید .

در دوران تحصیل با علاقه و پشتکاری که در امر اموزش داشت حتی تجدید هم نشد و با موفقیت دوره دبیرستان را هم پشت سر گذاشت . او از شاگردان ممتاز و درسخوان دبیرستان بشمار می رفت .

در سال ۱۳۵۴ با اخذدیپلم در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه مشهد و نیز رشته پزشکی دانشگاه تهران (بورسیه) ارتش امتیاز لازم را برای ورود به دانشگاه بدست آورد که پس از انجام مصاحبه در رشته پزشکی به دانشگاه تهران راه یافت .

شهید خسروی تحصیلات را در رشته پزشکی ادامه میداد تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری امام امت شکل گرفت وی همگام با دیگر دانشجویان در به ثمر رسیدن انقلاب نقش قابل توجهی داشت .

در دوران انقلاب از درس و دانشگاه غافل نبود و دانشجویان و اساتید او را به عنوان فردی مومن و اگاه و مبارز می دانستند.

با پیروزی انقلاب و تعطیل شدن دانشگاهها شهید خسروی تلاش لازم را برای خدمت به محرومان و مستمندان میکرد. در دوران قبل از انقلاب سیر مطالعات شهید بیشتر روی قران و احادیث و کتابهای شهید مطهری بود.

او از همان کودکی ثابت کرده بود که انسانی وارسته و دارای سجایای اخلاقی بارزی است که تنها بندگان بر گزیده خداوند می توانند از این نعمت بر خوردار باشند . تا زمان شهادتش کمتر کسی او را می شناخت . پس از شهادت او و بررسی مسولیتهائی که او در طول انقلاب و جنگ داشت به شخصیت معنوی و روحیه تلاشگر او پی برده شد .

بندگان مخلص خدا چون همه کارهای خود را برای رضایت او انجام می دهند سعی دارند که اعمال و رفتارشان فقط برای او باشد و از دیدخلق نادیده نگه دارند تا نکند خدای نکرده دچار عجب و در کل دچار خسران شوند.

 

 بعد از شکل گیری انقلاب و تکیل سپاه پاسداران او که از ارتش قبل از انقلاب ناراضی بود درخواست کرد او را به سپاه پاسداران منتقل نمایند تا در زمره پاسداران انقلاب به حراست از دست آوردهای این انقلاب که با خون هزاران شاهد گمنام آغشته است بپردازد.


تا این که در ایام عید ۶۱ مطلع می شود که به منظور تودهنی به دشمنی که مدت ۶ماه است نقاط زیادی در کشورمان اشغال کرده است مهیای عملیاتی بزرگ می باشند . خود را به منطقه دزفول رسانده و در آنجا به صف دشمن شکنان فتح المبین می پیوندد و با اینکه مسئولیت مداوای مجروحین را در عقب درگیری داشته به خط مقدم نبرد با ملحدان کافر رفته و در ایام شکوفایی طبیعت هنگامی که شقایق های خوزستان گرده افشانی می کنند لقای حضرت حق را با تمام با تمام وجود حس و لمس می کند و به آرزوی دیرینه خود به شهادت می رسد .

شهید در روز ۶۱/۱/۲در عملیات غرور آفرین فتح المبین به فیض عظمای شهادت نائل می گردد و پیکرش در گلزار شهدای بروجرد در کنار سایر همسنگرانش به یادگار به دل خاک سپرده می شود.یادش گرامی باد.

 

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۳۱
محسن بهرامی

تصویر زیر به همت برادر شهید آقا جمال خسروی جمع آوری و برای ارائه در سایت برای ما ایمیل شده اند…

با تشکر از ایشون و آرزوی سعادت و ادامه راه شهید برای همه خدمتگذاران شهدا

شهید خسروی در کنار مادربزرگ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۳۱
محسن بهرامی